loading...

اشتباهات یک دختر تنها

بازدید : 796
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 17:38

از بیرون اومدم خونه و دیدم لکه بینی دارم

هنوز چیزی نیست که پربودم تموم شده اما دوباره همه علائمش

رو دارم و انگار دوباره میخوام پریود بشم

تصمیم گرفتم این چند روز رو فقط بخوبم و هیچ کاری نکنم

البته اگه مشکلی پیش نیاد

غروب رفتم یکمی‌نون و پنیر خریدم برای این چند روز که حتی واسه ی

خرید هم بیرون نرم

خیلی زشت و لاغر و ضعیف شدم

هوا سرد شده و دلم یه رختخواب گرم و نرم میخواد به جای روی زمین

خوابیدن

توی مغازه آناناس دیدم دلم ضعف رفت واسش

من عاشق آناناسم

اگه تا آخر عمرم کمپوت اناناس بخورم بازم سیر نمیشم

مغازه دار گفت کیلویی ۱۳۰ تومن !

مگه طلاست آخه ؟

هک رایانه‌های ویندوز دشوارتر می‌شود
بازدید : 673
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 17:38

یه شبایی ولم میخواد کسی بود تا از اعماق وجودم بغلش کنم و

با آرامش بخوابم

من تا حالا عشق رو تجربه نکردم

دروغ نگم شده که آرامش رو تجربه کنم توی بغل آدمای غریبه اما

عشق رو نه

نمیدونم داشتن حس عشق نسبت به کسی چقدر میتونه به آدم

آرامش بده اما حتما آرامش داره اینکه در کنار کسی که حس امنیت

میده بهت بخوابی و بیدار بشی

بار دیگر شهری که دوست نمیداشتم ۴۷۹
بازدید : 445
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 17:38

امروز یه اتفاق عجیبی افتاد واسم

اون شب که گیر افتاده بودم سرم ضربه خورد

ضربه‌ی محکمی‌نبود اما کوبیده شد توی شیشه

بعد از اون چشم سمت راستم درد داره و پلکم مدام میپره

دیروز رفتم دکتر و چشمم رو معاینه کرد و گفت چیز مهمی‌نشده

اما باید چندتا قطره استفاده کنم برای ۳ ماه

غروب رفتم داروخونه تا واسه‌ی خودم و ن دارو بخرم

قمیتشون رو پرسیدم و چون گرون بودن اومدم بیرون داروخونه

نشستم کنار یه خونه‌‌‌ای تا به ن زنگ بزنم و ازش مشورت بگیرم

که چیکار کنم واسه‌ی داروهاش

یه خانومی‌منتظر بود داروهاش اماده بشه و چون داروخونه شلوغ

بود اونم اومد بیرون و با فاصله نشست اونور

حرفای من و ن رو شنید و بعدش شروع کرد به حرف زدن و یهو گفت

بذار طالعت رو بگیرم

خندم گرفت

یاد توی فیلما افتادم که یه زنی مینشست توی پارک و هرکی رد

میشد میگفت فالت بگیرُم ؟ :)))

گفتم نه مرسی نمیخوام من پول ندارم جای این چیزا بدم

گفت میدونم اوضاعت خوب نیست

شروع کرد به یه سری اطلاعات دادن که خب واسم خنده دار بود

چون اون اطلاعات مختص من نبود

همه‌ی ادما الان مشکلات زیادی دارن و در مورد همه صدق میکنه

اما بعد از یکم حرف زدن از گذشته دوتا چیز گفت که کاملا درست بود

و اتفاقا منحصر به خودم بود چون راجب خونوادم بود

سعی میکردم تعجبم رو قایم کنم ازش چون میترسیدم آخرش بگه

پول بده بهم

خودم رو بی تفاوت نشون میدادم ولی بازم چیزای بیشتری گفت که

واسم عجیب بود

نه اینکه بگم دقیقا با جزئیات بگه ولی خب اشاره‌هایی که میکرد

یه طوری بود که ترسیدم از اینکه چطور میتونه اینا رو بگه

شروع کرد از آینده گفتن

گفت آینده‌‌‌ای که پیش رو دارم سخت تر از گذشتمه

گفت تا آخر سال یه چیز با ارزش رو از دست میدم که هرچی فکر

میکنم میبینم من چیز باارزشی ندارم

به یه نفر اشاره کرد که میخواد بهم ضربه بزنه و مشخصاتی که داد

شبیه یه کسی بود که من میشناسم

بعدشم گفت برای من طلسم درست کردن و اگه باطلش کنم

خیلی از این بدبیاری‌هام از بین میره

بهش گفتم اینا همش خرافاته من اصلا باور ندارم این حرفایی که میگن

طلسم و دعا میکنن برای دیگران

گفت میتونم بهت نشونی بدم که کی اینکارو کرده و تا وقتی باطل

نشه اوضاعت بدتر میشه چون طلسم سختیه و توی خاک دفن شده

یعنی تا زمانی که به خاک نری باطل نمشه مگه اینکه کسی واست

باطلش کنه

از حرفاش ترسیدم

من هنوزم میگم که این چیزا رو باور ندارم ولی واقعا ترسیدم

چون چندتا چیزی که گفت درست بود

منظورم اینه مشخص بود میتونه یه چیزایی رو بفهمه

حرفاش خیلی فکرم رو درگیر کرده

نمیخوام باور کنم این خرافات رو ولی همش چیزایی که گفت توی

ذهنم میاد و با خودم میگم اگه واقعی گفته باشه چی ؟

من هیچ اطلاعی از این چیزا ندارم

نمیدونم این چیزا هست یا نه ولی میترسم

در موردش با ن حرف نزدم

نخواستم فکر کنه که دیوونه ام یا احمق ولی نمیتونم از فکرش بیرون بیام

بار دیگر شهری که دوست نمیداشتم ۴۷۸
بازدید : 679
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 23:38

ناراحتم از آدما

از اینکه به خودشون اجازه میدن توی هر موضوع و مسئله ای

دخالت کنن و دیگران رو بر اساس برداشت‌های خودشون قضاوت

میکنن

من اینجا همیشه خودم بودم

هیچوقت اجازه ندادم کسی اینجا بهم نزدیک بشه چون ترسیدم

از اینکه از مهربونی آدمایی که اوضاعم رو میدونن سواستفاده کنم

و ناخواسته تبدیل به دوستانم بشن و ازشون توقع داشته باشم

هیچوقت کمک کسی رو قبول نکردم چون میدونستم نمیتونم به موقع

پس بدم و نخواستم کسی نفرینم کنه و فکر کنه سرش کلاه گذاشتم

به جز دیشب البته

دیشب برای اولین انقدر گیر بودم که از یکی از آدمای اینجا کمک خواستم

و ۱۱۰ هزار تومن پول واسم فرستاد و خیلی مدیونشم و با اینکه

بدون منت و چشم داشت اینکارو کرد اما توی همین چندساعت دارم

بالا پایین میکنم که چطوری زودتر پس بدم پول رو

بارها و بارها کسایی بودن که میگفت ناشناس بهم کمک میکنن و نیازی

نیست حتی مستقیم اینکارو انجام بدن ولی بازم قبول نکردم

من اینجا همیشه سعی کردم سرم توی لاک خودم باشه

اما ناراحتم از اینکه فهمیدم توی وبلاگ دیگه‌‌‌ای راجب من نوشته

بودن

قبلا هم کسی دیگه گفته بود این حرف رو

ناراحتم از اینکه منکه کاری به کسی ندارم

منکه هیچوقت از ترس اینکه چون خودم آدم بدی ام نباید اینجا

دوستی داشته باشم فاصله گرفتم از همه

منکه به خاطر اینکه به دیگران ضربه نزنم هیچوقت چیزی قبول نکردم

منکه نه از کسی سواستفاده کردم نه کسی رو گول زدم نه کانال یا

پیج اینستا معرفی کردم که از آدما برم بالا و نه هیچ کار دیگه ای

کردم اینجا چرا باید قضاوتم کنن که دروغ گو ام ؟

چرا باید آدما فکر کنن چون از کسی کمک قبول نکردم پس آدم

دروغگویی ام ؟ چرا باید فکر کنن اگه کسی واقعا مستحق

باشه باید حتما دستش رو دراز کرده باشه ؟

یعنی من اگه پول دیگران رو بگیرم و کمکشون رو قبول کنم و بعدش

پس ندم میشم آدم راست گو ؟ یعنی واقعا باید اینکارو میکردم

و حتما کمک کسی رو قبول میکردم تا بفهمن دروغ نمیگم ؟

نمیدونم

فکر میکردم حرف آدما واسم اهمیتی نداره اما از اینکه کسایی که

با اینکه من یه گوشه نشستم برای خودم و بدبختی‌هام درد میکشم

میان قضاوتم میکنن ناراحتم

من اگه دروغگو بودم بلاخره توی این چندسال باید یه سودی

میبردم از کارم و یه استفاده‌‌‌ای میکردم

دلیلی نداشت مثل احمق‌ها فقط بیام خودم رو خالی کنم بدون اینکه

کامنتی رو تایید کنم یا کامنتی بذارم یا توی این گروه‌های وبلاگ نویسی

باشم

اینا رو میگم تا خودم یادم باشه

یادم باشه هیچوقت اون حرف طوبی رو فراموش نکنم که میگفت

حتی اگه خودت باشی بازم دیگران نمیپذیرنت

اینا رو نمیگم تا کسی رو قانع کنم در مورد خودم

من توی واقعیت و توی صورتم آدما حرفشون رو تف کردن و بهم زدن

دیگه چه برسه به اینجایی که کسی من رو نمیشناسه

اما حلال نمیکنم اونایی رو که با حرفاشون و قضاوت‌هاشون توی

این روزای سخت دلم رو رنجوندن

لابد میگی باشه تو حلال نکن ترسی نیست به حرف گربه سیاه که

بارون نمیاد

اما من بارها و بارها دلم شکسته

قبلا یه جایی خونده بودم که وای به روزی که یه دل شکسته

آهی بکشه

من همینطوری هم هیچوقت نسبت به خودم حس خوبی نداشتم

و یادم نمیره چه حرفایی بیشتر منو توی خودم مچاله کرد

آخرین پست تا وقتی که بیای
بازدید : 534
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 23:38

پنج شنبه ۲۲ آبان از خونه‌ی م زدم بیرون

بدون هیچ پشتوانه‌ی مالی

بدون اینکه بدونم کجا باید برم

مجبور شدم کنار خیابون وایسم

بار اولم نبود اما واسم خیلی سخت بود

همون شب اول ریختن سرم

چون میدونستن کسی که همه‌ی وسایلش رو ریخته توی یه کوله یعنی

آوارست

از ترس و گریه میلرزیدم و صدبار آرزوی مرگ کردم

هیچکس نمیفهمه وقتی میگم مرگ رو به چشم دیدم یعنی چی

وسایلم رو خراب کردن

کتکم زدن

کارت عابرم رو بهم ندادن مجبور شدم بسوزونمش

کابوس بود اون شب

دوباره مثل قبل شب ادراری گرفتم از ترس زیاد

هی میخوام فکرم رو دور کنم از اون شب اما نمیشه

روز و شب دارم گریه میکنم و حالم خرابه

یه خونه پیدا کردم فعلا باهاش توافق کردم ماهی ۱۵۰۰اجاره بدم تا

پول پیش رو جور کنم اما بهش دروغ گفتم

پولی ندارم

فقط میخوام این ۱ ماه رو اینجا باشم تا حالم بهتر بشه و بعدش

میرم از اینجا

تا چشمام رو میبندم خواب بد میبینم و میپرم از خواب

امروز ن اومد پیشم و قراره پیشم باشه

اونم حال خوبی نداره

تنها کارمون گریه کردنه

خیلی کم آوردم

این چند روز هیچی نخوردم

فقط آب و یه بسته نون

انقد ضعیف شدم که دیشب از حال رفتم

وقتی به این فکر میکنم که بدهکاری دارم پول واسه‌ی خونه لازم دارم

و حالا حالاها پول زیادی دستم نمیاد دلم میخواد تموم کنم همه چی

تو میگی ممکنه اینا همش خواب باشه ؟ پس کی بیدار میشم

بار دیگر شهری که دوست نمیداشتم ۴۷۶
بازدید : 593
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 23:38

این چند روز بدترین روزای عمرم بود که الان هنوز جرات و توانایی

نوشتن و ثبت کردنشون رو ندارم

من خودم اعتقادات درستی ندارم اما اگه تو آدم خوبی هستی و دلت

پاکه واسم دعا کن

دعا کن بتونم این رو هم مثل مشکلات قبلی پشت سر بذارم و تموم بشه

خیلی گیر کردم

بار دیگر شهری که دوست نمیداشتم ۴۷۵
بازدید : 517
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 15:37

امروز رفتم پیش ن۲

ازش در مورد کارهایی که انجام میده پرسیدم و پنچر شدم

قیمتایی که برای کارها میذارن خیلی زیاده و این یعنی این کار مناسب

من نیست چون مگه چندنفر آدم میتونن جای یه کیف ۲۵۰ تومن پول بدن؟

یا برای یه کیف پول ۹۰ هزار تومن

اینا رو فقط پولدارا میتونن بخرن که خب اونا هم میرن مارک میخرن

نه اینکه پول زیاد بدن واسه‌ی اینکارا

افراد متوسط و کم درآمد هم که اصلا نمیتونن از این کارا تهیه کنن

برای همین خورد توی ذوقم

خوب شد وسایلش رو نخریدم

800 و 30 و 9
بازدید : 517
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 15:37

امشب با ن ۲ حرف زدم

گفت توی این یکی دو روز ببینیم همدیگه رو و میخواد واسم یه کیف

درست کنه و اگه دوست داشته باشم آموزش درست کردنش رو هم

بهم میده

ن ۲ نمیدونه من کی ام و چی کارم

نمیدونه اوضاع مالیم خوب نیست

نمیدونم چرا میخواد بهم یه کیف هدیه بده اما فکر میکنم قبول نکنم

ازش با اینکه خیلی خوشم اومد از کارهاش و دلم میخواد ازشون

داشته باشم

اما میرم ببینمش تا فقط بهم یاد بده خودم چطوری میتونم یه روز

درست کنم اون مدل کیف رو

نمیدونم درست کردنشون چقد وقت میگیره یا آسونه یا سخته

میترسم برم موادش رو خراب کنم و یاد نگیرم

اما انقد خوشگلن که میخوام واسه‌ی خودم یکی درست کنم

این کیف‌ها رو توی یه پیج دیگه دیدم که ن۲ هم دقیقا همینطوری

درست میکنه و میخواد به منم یاد بده

ذوق دارم واسشون

بار دیگر شهری که دوست نمیداشتم ۴۷۲
بازدید : 602
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 15:37

بازدید : 493
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 15:38

تا نزدیکای صب بیدار بودم و زیر پتو گریه میکردم

یادم نیست کی خوابم برد

بیدار شدم توی آینه نگاه کردم به خودم و فهمیدم چقد از خودم بدم میاد

امروز باید برم بگردم ببینم میتونم جایی پیدا کنم یا نه

مشکل اینه اینوقت سال معمولا جابه جایی نیست اصلا و خونه ی

خالی کم پیدا میشه

ولی بازم من پررو تر از این حرفام که با جیب خالی امید دارم که

بتونم جایی رو جور کنم

پند هفته من! =))

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی