تا نزدیکای صب بیدار بودم و زیر پتو گریه میکردم
یادم نیست کی خوابم برد
بیدار شدم توی آینه نگاه کردم به خودم و فهمیدم چقد از خودم بدم میاد
امروز باید برم بگردم ببینم میتونم جایی پیدا کنم یا نه
مشکل اینه اینوقت سال معمولا جابه جایی نیست اصلا و خونه ی
خالی کم پیدا میشه
ولی بازم من پررو تر از این حرفام که با جیب خالی امید دارم که
بتونم جایی رو جور کنم